شهریور 91 پارک اب واتش
بالای یخچال
شیطنتهای ارتین
ارتین اقا هنگام خروج از منزل جهت توپ بازی
پسرم تو عروسی شاباش گرفته این شاباش میخواست به زور بده به دخمله دیگه
ارتین کوچولوی من خیلی دوست دارم ارتین وقتی نی نی بود
ارتین خان طی یکسال گذشته
سلام پسرم الان حدود یکسالی میشه که به وبلاگت سر نزدم ماشالله خیلی بزرگ شدی الان قدت 90 سانت ووزنت حدود 12 کیلو هست خیلی شیرین زبون شدی حرفای خیلی بانمکی میزنی عاشق توپ هستی هزاران توپ مامانی بابایی برات خریدن مامانی بابایی خیلی برای شما زحمت کشیدن عزیزم شما تو این مدت خیلی چیزا یاد گرفتی الان برای دستشویی بزرگ میری خودت رو توالت فرنگی مینشینی البته اولش من یا مامانی یا بابا دنبالت میکنیم چون نمی دونم چرا ولی در میری از رفتن به دستشویی میری اونجایا ننه سرما هست یا ببری وهاپو بستگی داره خون هخودمون بری یا خونه مامانی این اخر هفته چون محرم از جمعه شروع میشه داریم میریم تولد گروهی نی نی های اذر 89 امسال اونجا برات تولد گرفتم میدونم که با همه نی ...
نویسنده :
مامان
14:49
شیرین کاریهای ارتین
این روزا شیرین کاریهای ارتین خان خیلی زیاد شده از کدومش بگم مثلا روز جمعه که میشه 28 بهمن ناهار منزل مامانی بودیم بعد ناهار ما رفتیم تو حال که یکهو یک صدای از تو اشپزخانه اومد دویدم تو اشپزخانه دیدیم که ظرف پر از برنج کف اشپزخانه ریخته ارتین خان داره نچ نچ میکنه ودستش به علامت نه نه تکون میده یا دیروز که ظرف حلیمی که مامانی براش درست کرده بود چپه کرد رو زمین یک کمی قدش بلند شده به میز میرسه برای همین شیرین کاریهاش زیاد شده یا اجور که از رو میز انداخت خلاصه خیلی شیطون شده بعد از هر خرابکاری غش غش میخنده
نویسنده :
مامان
9:43
تولد یک سالگی
من یک ساله شدم مامان برای من سه تا جشن تولد گرفت یکی از تولدام با دوستای نی نی سایت واذریهای 89 در happy houseدر تاریخ 27/08/90 از ساعت 5-8برگزار شد یک جشن تولدم روز 3 اذر خونمون بود که عکسامم میذارم البته تو اون روز ارتین خیلی میزون نبودبعد از فوت کردن کیک رفت خونه مامانی این جشن تولد مخصوص دوستا و خاله های ارتین بود یک جشن تولد خانوادگی بود 11/09/90بود که مامانی بابایی مامان ترانه بابا بهمن عمه گیتا عمو کیوان دایی ممد و شهره جون بودن خیلی کادو گرفتم راستی باید از خاله نفس عمو علی وخاله سیما مامانی بابایی خیلی تشکر کنم که برای جشن تولدم خیلی زحمت کشیدن کلی هم کادو گرفتم من دو هفته قبل از تولدم راه افتادم الان مثل فشنگ راه میرم ٨تا مروا...
نویسنده :
مامان
9:36