آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

آرتین هروی

واکسن شش ماهگی

1390/3/24 16:48
نویسنده : مامان
507 بازدید
اشتراک گذاری

18 خرداد چهارشنبه مامانی وبابایی حدود ساعت 3.5 امدند دنبالم که بریم دکتر وقتی رسیدیم نفر دوم بودیم با مامانی رفتیم بالا دکتر ساعت 4 امد خانومی که قبل از ما بود نوبتش رو به ما داد  قد و وزن شما گرفتند 7 کیلو وزنتون بود قد 69 سانت دکتر گفت ای بدک نیست خلاصه شروع کرد به معاینه بابا هنوز نرسیده بود خانوم منشی واکسن اورد قطره فلج اطفال خوردی واکسن زد اولش یک کم گریه کردی اما زودی گریه ات تموم شد دکتر گفت میتونم سوپ ابمیوه شیر برنج برات شروع کنم دردت هنوز شروع نشده بود رفتیم خونه مامانی برات سوپت رو بار گذاشتیم اب سیبم گرفتم از اب سیب خوشت اود زیاد خوردی یک ساعتی گذشت یک کم نا اروم شده بودی بغلت کردم که یک هو دیدم همه لباسم خیس شد نفست بند اومده فریاد زدم مامانی صدا زدم کلی بالا اوردی تمام صورتت ولبای کوچیکت سفید شده بود داشتم میمردم کلی گریه کردم چند بار این اتفاق تکرار شد شبشم شب خوبی نبود کلی درد کشیدی انشالله که همیشه زنده وسالم باشی مادر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آرتین خان
1 تیر 90 15:15
عزیزم بهتر بود غذا رو بعد از 4-5 روز که از واکسن میگذشت شروع میکردی اب سیب یه کمی سنگینه از یک قاشق در روز شروع کن هیچ خوردنی ای رو یک دفعه نده به آرتین جون
نفس
7 تیر 90 11:07
اینم دعایی مخصوص عشق خاله.......امید خاله.......چشم و چراغم که میمیرم براش دعایت میکنم ،عاشق شوی روزی بفهمی زندگی ، بی عشق نازیباست دعایت میکنم،با این نگاه خسته،گاهی مهربان باشی به لبخندی،تبسم را به لبهای عزیزی ،هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شبها.......بخوانی نغمه ای با مهر دعایت میکنم،در آسمان سینه ات........خورشید مهری رخ بتاباند سلامی از لبان بسته ات،جاری شود با مهر دعایت میکنم وقتی به دریا میرسی .........با موجهای آبی دریا به رقص آیی و از جنگل،تو درس سبزی و رویش بیاموزی بسان قاصدکها،با پیامی،نور امیدی بتابانی لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی،بپوشانی به کام پر عطش،یک جرعه آبی؛بنوشانی دعایت میکنم روزی بفهمی..............در میان هستی بی انتها........باید تو می بودی بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا دعایت میکنم ای نور امیدم......... تو هم ای خوب من...........گاهی دعایم کن آرتین عزیزم شاید یه روزی این نوشته هارو بخونی و شاید م خاله نفس اون موقع نباشه ولی عزیزم بزرگترین سعادت دور و اطرافت هست پدری چون کوه .....مادری چون پروانه که مدام دورت میگرده..........بابایی و مامانی که از دنیا بیشتر می ارزن..........عشق خاله امیدوارم همیشه خوشبخت و سعادتمند باشی و خدا سایه همه این عزیزانت رو بالای سرت حفظ کنه.
دانيال
14 تیر 90 10:36
سلام خوشحال مي شم كه از سايت دانيال قسمت فرش كودك ديدن فرماييد . متشكرم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین هروی می باشد